تو ضیافت نگاهت میون این همه شیاد یه نفس بخون عزیزم خونه هنجرت آباد
یه بغل خاطره دارم واژه باکره دارم وقت خود سوزی سازه گوشه پرده دیدار
وقتی شاخه ها تبر شد وقتی گل زیرو زبر شد واسه باغچه گریه میکرد
میده تکیه برباد شب و رج زدیم از اول وقت به قتل عام جنگل
آخرین برگ شهامت ازسر یه شاخه افتاددیگه بامنی همیشه بی تو آینه پیر نمیشه
چشمای تو طعم تازه به ترانه های من داد حالا غوغای بهاره فصل آغاز دوباره
نگو حرمت ترانه خیلی وقته رفته از یاد بخون ازاول آغاز برسون منو به پرواز
بگو کی بغض نفسهات میرسه به اوج فریاد چه روشن چه بی سایه دل باختیم
چه ساده چه ساده غزل ساختیم چه ناباور از آخرین ستر شب
طلوعی دوباره در انداختیم چه بی خاطره بی نفس بی گناه کبوتر پراندیم ازعمق چاه
بکش نعره تا اوج ناروزگار خوشا آخرین رقص بربام دار
جاربزن جار بزن صخره به دیدار بزن خاطره را داربزن من از تن آزادشده
ناب شدم ناب شدم بی دل و بی تاب شدم تشنه شدم آب شدم
من از تن آزاد شده بازبیا باز بیا بغض غزل ساز بیا ناجی آواز بیا
من از تن آزاد شده من از تن آزاد شده شعر کجا شور کجا دخمه کچا نور کجا
زنده کجا گور کجا من از تن آزاد شده سنگ منم رنگ منم ساز خوش آهنگ منم
دشمن نیرنگ منم چرخ بزن به ضرب من دوست توئی روز توئی آتش شب سوز توئی
کاشف امروز توئی چرخ بزن به ضرب من آه منم راه منم قصه کوتاه منم
بانگ سحرگاه منم چرخ بزن به ضرب من چرخ بزن به ضرب من
درد توئی چاره توئی حیله صدپاره توئی کولی آواره توئی چرخ بزن به ضرب من
عشق منم جون منم جامه دریدم ببین به تو رسیدم ببین من از تن آزاد شده
سلام
خیلی قشنگ بود
موفق باشی
به منم سر بزنی خوشحال می شم
سلام،
عیدتون مبارک . امیدوارم همیشه زنده و شاد باشید
خیلی باحالی ولی خیلی هم خسیسی.ببخشید ها.
سلام دوست من . وبلاگت قشنگه موفق باشی همیشه.
خوشحال می شم به کارت ادامه بدی چون محشره . من تند تند بهت سر می زنم
سلام وبلاگ قشنگی دارید